کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مدح و شهادت قاسم ابن الحسن علیه‌السلام

شاعر : احمد شاکری     نوع شعر : مرثیه     وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن     قالب شعر : غزل    

از کـودکـیش مثل پـدر درد کـشیده            هـمـپای یـتـیـمی چـقـدر درد کشیده

سخت است بفهمد كه کسی درد کسی را            درکـش نتوان کرد مگر درد کشیده


او بی‌زره از این همه شمشیر گذشته            ای وای که از زخم تبر درد کشیده

خون می‌چکد از زخم سر و سینۀ او هم            آهـی اگـرم هـمـره هر درد کـشـیده

سجاده‌ای از خون شده بر دامن این دشت            ارثـیـه زهـراست اگر درد کـشـیـده

این درد قدیمی است که از ضربه پهلو            این طایـفـه از چند نفـر درد کشیده

از قـنـفـذ و از ضربۀ سیلی مغـیره            از آن لگـد در پس در درد کـشیـده

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایت‌های معتبر حذف شد، ضمناً موضوع زیر سم اسب ماندن بدن حضرت قاسم اشتباه برداشت از روایت تاریخی است؛ زیرا همانگونه که آیت الله شعرانی در ترجمه نفس المهموم، آیت الله‌ اشراقی در اربعین الحسینیه و محققین مقتل جامع تأکید می‌کنند کسانی همچون علاّمه مجلسی که نوشته‌اند بدن حضرت قاسم پایمال سُم اسب شد، در ترجمه تاریخ الامم والملوک ( تاریخ طبری ) اشتباه کرده‌اند زیرا ضمیر ذکر شده در تاریخ الامم و الملوک به عَمْرُو بْنِ سَعْدِ اَزْدِي برمی‌گردد نه حضرت قاسم؛ زیرا در ادامۀ همین گزارش نوشته شده است اسبها بدن او را پایمال کردند تا مُرد؛ هنگامی که گردوغبار فرو نشست دیدند امام حسین علیه السلام بالای سر قاسم نشسته و قاسم پاهای خود را به زمین می‌کشد. این جمله نشانگر زنده بودن حضرت قاسم است در صورتیکه متن روایت گوید کسی که بدنش پایمال سُم اسبها شد در همان لحظه مُرده است. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

آنجا که شکـستـند سر و سینۀ او را            فـهـمید که مـادر چـقـدر درد کشیده

روی بدنش هـروله کردند و فهـمید            مادر چـقـدر در پس در درد کشیده

مدح و شهادت قاسم ابن الحسن علیه‌السلام

شاعر : ناصر دودانگه نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مثنوی

می‌رود مـایـه دلـگـرمی لـشـگـر باشـد            بـی‌زره آمـده تـا حــیــدر دیـگـر بـاشـد

سـیـزده بـار زمـیـن مـقـدم او بـوسـیـده            دود اسپـنـد بـلـند است و خـبر پـیچـیـده


شیـر بی‌واهـمـه تا مـرز جـنـون می‌آید            قاسـم بن الحسن از خـیمه برون می‌آید

می‌رود با رجـزش از پـدرش یـاد کـند            مـی‌رود کـرب و بـلا را حـسن آباد کند

مثل عباس که کم دور و بر مولا نیست            قاسمی هست حسین بن علی تنها نیست

همه دیدند به دستـش شده شمـشـیر بلند            می‌شد از گوشۀ خـیـمه دم تکـبـیر بلـند

می‌زند ضربه همه از روی زین می‌افتند            عده ای نیز ز ترسـش به زمین می‌افتند

حربه‌ای زد به عدو تا که سر او چرخید            وسـط دشت چنان نـعـرۀ حـیدر پیـچـید

و اذا زلـزلـت الارض، بـلا نـازل کرد            دشمن خون خدا را به درک واصل کرد

این حسن زاده عجب جنگ نمایانی کرد            بعد اکـبر خودمـانـیم چه طـوفـانی کرد

چه می‌آیـد سـر این طـفـل خـدا می‌داند            مـادرش آنطـرف خـیـمه دعـا می‌خواند

تـیغ ها قـاتـل آن جـسم نحـیـفـش نشدند            پهـلـوانان عـرب نـیز حریـفـش نـشـدند

آخـرش دست به آن قاعـدۀ جـنگ زدند            باز هم از ره کین دست به نیـرنگ زدند

قـسمت آخر جنگ است خـدا رحم کـند            دستهاشان پر سنگ است خدا رحم کند

ناگهان تیغ فرود آمد و فرقش بشکست            از سر زین به زمین خورده و در خاک نشست

از هـجاهای تـنـی پـاره غـزل می‌ریزد            جای خون از بدنی پاره عسل می‌ریزد

بـه سـر اهـل حـرم آیـۀ غــم مـی‌ریـزد            یک عمو می‌کشد و خیمه به هم می‌ریزد

بدنی را که به زحمت به بغـل می‌گیرد            همـۀ کـربـبـلا بــوی عـسـل مـی‌گـیـرد

می‌کشد پا به زمین و خجل از اوست عمو            خجل از پنجۀ افتاده به گـیسوست عمو

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر به دلیل تحریفی بودن داستان جعلی ارزق شامی تغییر داده شد و یا حذف شد؛ این قصه برای اولین بار در قرن دهم در کتاب روضةالشهدا که کتابی تحریفی است؛ بدون هیچ سندی جعل شده است.

می‌زند ضربه همه از روی زین می‌افتند            ازرق است و پسرانی که زمین می‌افتند

پـهـلـوانی‌ست سـراسـیـمه فـقـط می‌آیـد            دیـد این ازرق شـامی‌ست وسـط می‌آید

و اذا زلـزلـت الارض، بـلا نـازل کرد            ازرق و چار پسر را به درک واصل کرد

ابیات زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایات معتبر تغییر داده شد و یا حذف شد؛ در رزم و شهادت حضرت قاسم سنگ پرانی نبوده است بلکه بعد از آنکه دیدند نمی توانند رودر رو با ایشان جنگ کنند ناجوانمردانه و بطور دسته جمعی حمله کرده و اورا به شهادت رساندند، ضمنا نیزه به پهلو زدن نیز مستند نیست بلکه حضرت قاسم با شمشیری که به فرق مبارکشان زده شد به شهادت رسیدند. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

آخـرش دست به آن قاعـدۀ جـنگ زدند            تا که می‌شد به تن بی‌زره‌اش سنگ زدند

سنگ زد روی تماشایی او ریخت به هم            نیـزه‌ای آمد و زیـبایی او ریخت به هم

جای گل هم چـقدر تیغ به بازوش زدند            گفت یا فـاطمه و نیزه به پهـلوش زدند

موضوع زیر سم اسب ماندن بدن حضرت قاسم اشتباه برداشت از روایت تاریخی است؛ زیرا همانگونه که آیت الله شعرانی در ترجمه نفس المهموم، آیت الله‌ اشراقی در اربعین الحسینیه و محققین مقتل جامع تأکید می‌کنند کسانی همچون علاّمه مجلسی که نوشته‌اند بدن حضرت قاسم پایمال سُم اسب شد، درترجمه تاریخ الامم والملوک ( تاریخ طبری ) اشتباه کرده‌اند زیرا ضمیر ذکر شده در تاریخ الامم و الملوک به عَمْرُو بْنِ سَعْدِ اَزْدِي برمی‌گردد نه حضرت قاسم؛ زیرا در ادامۀ همین گزارش نوشته شده است اسبها بدن او را پایمال کردند تا مُرد؛ هنگامی که گردوغبار فرو نشست دیدند امام حسین علیه السلام بالای سر قاسم نشسته و قاسم پاهای خود را به زمین می‌کشد. این جمله نشانگر زنده بودن حضرت قاسم است در صورتیکه متن روایت کسی که بدنش پایمال سُم اسبها شد در همان لحظه مُرده است.

رد نعـل است که بر روی تنـش افـتاده            و عــمــویـی کـه کــنـاربـدنـش افــتـاده

مدح و شهادت قاسم ابن الحسن علیه‌السلام

شاعر : محسن راحت حق نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مثمن

بـی‌زره آمـده، پُــر بـاده تـمـاشـا دارد            قـد و بـالایِ حـسن زاده تـمـاشـا دارد
پنجه در پنجۀ گرگانِ عرب می‌جنگـد            پیـشِ او خـصمِ ور افـتاده تـماشا دارد


قاسم ابن الحسن ست و نَفَـسش مولایی            رزمِ این عـاشـق دلـداده تـمـاشـا دارد

با رجز خوانی این ابنُ الحسن غوغا شد

دشت از خونِ بهم ریختگـان دریا شد

شیِرِ غرّانِ حسین است عجب رزمنده            مـاهِ رخـسـارِ جـمـالـش چقـدر تـابـنده
داده بر نسلِ حسن،عزّت و شوکت قطعاً            نـامِ او تـا ابــد الــدهـر شـده پــایــنـده
با ظـهـورِ پـسر فـاطـمه مـعـلـوم شود            قـدرِ شـهـزادۀ پُـر از حــسـنـی آکـنـده

قـوّت بـازوی او مثـلِ عـلی اکـبر بود
سـیـزده سـالـه ولـی آیـنـۀ حـیـدر بـود

لشگـرِ کـوفـه فـراری شـدۀ مـیـدانـش            مادرش گـفت: که جانم بشود قـربانش
آن چنان جنگ کند تن به تن و بی‌پروا            پهلوانانِ عرب پیـر و جوان حـیرانش
»طیّب الله» ز لب هایِ حسین می‌شنود            راضی از او شـده واللّه قـسم جـانانش

قاسمِ جـنّت و دوزخ شده با شمشیرش
صحنۀ کـربـبلا پُـر شده از تکـبـیرش

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت قاسم علیه السلام

شاعر : سید پوریا هاشمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : مربع ترکیب

نـصر من‌ الله از حـرم تکـبـیر پـا شد            هـنـگـام پـیـکـار بــرادر زاده‌هـا شـد

ابن‌الحـسـن ابن‌الحـسـیـنِ کـربـلا شـد            یا حضرت زهرا! حسن حاجت روا شد


تحت الهنک را گرچه بر رویش کشیده
بـرق نگـاهش بر زمین آتـش کـشیده

او قاسم است ابن‌الکریم است و کریم است            مثل علی بر نار و بر جنّت قسیم است
تیغ کجش روح صراط المستقیم است            شمشیر گردانیش طوفان عظیم است

از راست از چپ میزند سرها می‌افتد
نـام حسن بر روی پیـکـرها می‌افـتـد

دشمن ببین این نوجوان صف شکن را            ان‌تـنکـرونی خـواندن ابن الحـسن را
عـباس یادش داده از هر سو زدن‌ را            پایان بـده این‌ جنگ‌های تن به تن را

هرچه دلیر داری بیاور مشکلی نیست
بهر دلیران ت همین یک ضربه کافیست

دور و برش هرقدر طبل جنگ‌ می‌خورد            این صورت زهرایی از خون رنگ‌ می‌خورد
کعـبه میان قوم کافر سنگ‌ می‌خورد            موی سرش با دست‌ نیزه‌ چنگ‌ می‌خورد

دوره شد و روی سرش نُقل بلا ریخت
از بین لب‌هایش مدد یا مجتبی ریخت

افـتاد و بین لشگـری تـنهـا شد و بعد            پهلوی قـاسم پهلـوی زهـرا شد و بعد
بین همه‌ روی تنـش دعـوا شد و بعد            در خیمه ها از داغ او غوغا شد و بعد

آمد عـمو دید استخوان هایش شکسته
جوری ز اسب افتاده که پایش شکسته

بر سینه‌اش چسباند وقتی که تنش را            فـهـمید سخـتی‌های وقـت بُردنـش را
نجمه به چشمانت بکش پیراهنش را            بوسه بزن این‌ پـیکـر پُر روزنش را

پیـش حـسن شرمـنـدگی مانـده بـرایم
بی‌قـاسـم و اکـبـر منـم با گـریـه‌هـایم

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر به دلیل تحریفی بودن داستان جعلی ارزق شامی تغییر داده شد؛ این قصه برای اولین بار در قرن دهم در کتاب روضةالشهدا که کتابی تحریفی است؛ بدون هیچ سندی جعل شده است.

ازرق ببین این نوجوان صف شکن را            ان‌تـنکـرونی خـواندن ابن الحـسن را

هرچه پسر داری بیاور مشکلی نیست            بهر پسرهایت همین یک ضربه کافیست

بیت زیر به دلیل تحریفی بودن تغییر داده شد؛ موضوع نامه امام حسن برای اذن جنگیدن حضرت قاسم در هیچ کتاب معتبری نیامده است و این قصۀ جعلی برای اولین بار در قرن دهم در روضة‌الشهدا که کتابی تحریفی است؛ جعل شده و هیچ سندی هم ندارد. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

بین همه‌ روی تنـش دعـوا شد و بعد            مثـل سفـارش نـامه خود تا شد و بعد

بند زیر به دلیل تحریفی بودن اکثر مصرع ها و مغایرت با روایت‌های معتبر حذف شد، ضمناً موضوع زیر سم اسب ماندن بدن حضرت قاسم اشتباه برداشت از روایت تاریخی است؛ زیرا همانگونه که آیت الله شعرانی در ترجمه نفس المهموم، آیت الله‌ اشراقی در اربعین الحسینیه و محققین مقتل جامع تأکید می‌کنند کسانی همچون علاّمه مجلسی که نوشته‌اند بدن حضرت قاسم پایمال سُم اسب شد، درترجمه تاریخ الامم والملوک ( تاریخ طبری ) اشتباه کرده‌اند زیرا ضمیر ذکر شده در تاریخ الامم و الملوک به عَمْرُو بْنِ سَعْدِ اَزْدِي برمی‌گردد نه حضرت قاسم؛ زیرا در ادامۀ همین گزارش نوشته شده است اسبها بدن او را پایمال کردند تا مُرد؛ هنگامی که گردوغبار فرو نشست دیدند امام حسین علیه السلام بالای سر قاسم نشسته و قاسم پاهای خود را به زمین می‌کشد. این جمله نشانگر زنده بودن حضرت قاسم است در صورتیکه متن روایت کسی که بدنش پایمال سُم اسبها شد در همان لحظه مُرده است. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

سمت تنش پرتاب شد هر نیزه‌ای بود            در صورتش تیر و به حنجر نیزه‌ای بود
هر تکه از دشداشه‌اش بر نیزه‌ای بود            عـمامه‌اش آویـز بر سر نیـره‌ای بود

زیر سـم مـرکب قـد و قـامت کـشیده
این یک نفس را هم به صد زحمت کشیده

مدح و شهادت حضرت قاسم علیه السلام

شاعر : محسن حنیفی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

باده‌ها سرمست چشم می فروش او شدند            موج ها غرق تلاطم از خروش او شدند

مجتبی زاده سکوت قبل رزمش محشر است            رعـدها سـرباز لبهای خـمـوش او شدند


زهـر نوشاندند بر او جعـده‌های نیزه‌دار            نیـزه‌ها گـریان جسم سبز پوش او شدند

قـد و بـالایش شبـیه ساقی این دشت شد            تیغ های تشنه یعنی جرعه‌نوش او شدند

سخت جان داد و دل دلسنگ ها را آب کرد            سنگها گریه کـنان سخت کوش او شدند

شعر لایوم کیومک خواند با پهلوی زخم            کوچه‌ها وصل به گودال از سروش اوشدند

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و تحریفی بودن حذف شد، همانگونه که بسیاری از علما و مراجع در کتب: جلاءالعیون ۵۶۹؛ منتهی الآمال ۴۴۹؛ نفس المهموم ۲۸۳؛ لؤلؤ ومرجان ۲۱۵؛ اربعین الحسینیه ۱۳۸؛ قاموس الرجال  ج۸ ص ۴۶۶؛ فواید المشاهد ۵۱؛ تحقیق درباره اوّل اربعین ۶۸۴؛ تنقیح المقال ج۲ص ۱۹؛ حماسه حسینی ج۳ ص ۲۵۵؛ کبریت احمر ۳۸۴؛ مقتل تحقیقی ۱۸۰؛ مقتل جامع ج۱ ص۱۱۹ و .... نوشته ­اند ازدواج حضرت قاسم با دختر امام حسین  تحریفی است و این قصۀ جعلی برای اولین بار در قرن دهم در کتاب روضة الشهدا بدون هیچ سندی تحریف شده است. در استفتاعی که از حضرات آیات عظام سیستانی، خامنه ای و فاضل لنکرانی صورت گرفته است آنها نیز ضمن نادرست خواندن این داستان جعلی و خیالی؛ خواندن آن را جایز ندانسته اند. (جامع المسائل ج۲ ص۶۲۰ و ۶۲۴) جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

روی نی ماه عسل می‌رفت داماد حسین            در کنارش عون و اکبر ساقدوش او شدند

مدح و شهادت حضرت قاسم علیه السلام

شاعر : علی مشهوری نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : 0

خورشید تـیـره با رخ او زرد می‌شود            یک کوه نار پیش رخش سرد می‌شود

رنگ تمام جنگ جمل دیـده‌های دشت            بـا گـفـتـن انابـن حـسـن زرد می‌شـود


پیروز رزم بی‌شک و تردید قاسم است            وقتی که دشت مـاریه پُر گرد می‌شود

تا تیغ را بروی سرش بُرد عمه گفت:            دارد گـل بـــرادر مـن مــرد مـی‌شـود

در این میان بگوش صدای عمو رسید            ذکـر حـسین فـاطـمـه بـرگـرد می‌شود

ناگه در این حماسۀ زیبا و پر خروش

فـریـادهای فـاطـمـتـا مـی‌رسد بگـوش

تیغ عدو به فرق سرش جا گرفت و بعد            آن قطره نیز راه به دریا گرفت و بعد

بــاران تـیـرهـا بـه تـن او شـدیــد شـد            از تیر لاله‌های تنش بو گرفت و بعد

همچون پرنده‌های شکاری به او رسید            ارباب عشق دست به زانو گرفت و بعد

قـاسـم به روی دامن سـلـطـان کـربـلا            از هرچه جز عموی خودش رو گرفت و بعد

در لحظه‌ای به پیش عمو بود و هیچکس

او روی دامـن پــدر افــتــاد از نــفـس

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایت های معتبر تغییر داده شد

سنگ عدو به گوشۀ ابرو گرفت و بعد            یک نیزه جا به داخل پهلو گرفت و بعد

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایت‌های معتبر حذف شد، موضوع زیر سم اسب ماندن بدن حضرت قاسم اشتباه برداشت از روایت تاریخی است؛ زیرا همانگونه که آیت الله شعرانی در ترجمه نفس المهموم، آیت الله‌ اشراقی در اربعین الحسینیه و محققین مقتل جامع تأکید می‌کنند کسانی همچون علاّمه مجلسی که نوشته‌اند بدن حضرت قاسم پایمال سُم اسب شد، درترجمه تاریخ الامم والملوک ( تاریخ طبری ) اشتباه کرده‌اند زیرا ضمیر ذکر شده در تاریخ الامم و الملوک به عَمْرُو بْنِ سَعْدِ اَزْدِي برمی‌گردد نه حضرت قاسم؛ زیرا در ادامۀ همین گزارش نوشته شده است اسبها بدن او را پایمال کردند تا مُرد؛ هنگامی که گردوغبار فرو نشست دیدند امام حسین علیه السلام بالای سر قاسم نشسته و قاسم پاهای خود را به زمین می‌کشد. این جمله نشانگر زنده بودن حضرت قاسم است در صورتیکه متن روایت کسی که بدنش پایمال سُم اسبها شد در همان لحظه مُرده است. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

مثل ضریح،جسم مشبَّک مشبَّک است            با سم اسب پیکر او خو گرفت و بعد

زبانحال حضرت قاسم علیه السلام با سیدالشهدا علیه السلام

شاعر : آرش براری نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

سیزده سال است هرجا غصه‌ام را دیده‌ای           زودتر از دیگـران حال مرا پـرسـیده‌ای
مثل خورشیدی به روی ماه من تابیده‌ای           بیـشـتر از بچه‌های خود مرا بـوسـیده‌ای


حس نکردم که یتیمم با تو در این سال‌ها
هم عـمو بودی برایم هم پـدر این سال‌ها

نجمه آورده لباس پاک و خوشبـوی مرا           خواهر تو شانه کرده ‌ای عمو موی مرا
آبـرو دارم زمـین نـنـداز پس روی مـرا           راستی! دیدی تو حرز روی بازوی مرا؟

لطف کن این بار آخر هم مرا اکبر بدان
همچو او اذنم بده؛ از درگهت من را مران

مست هم هـستـند در آغـوش هم افتاده‌ها           می‌خـورد بر یکـدگر لبهـای جـام باده‌ها
کار دشواری است این دل کندن از دلداده‌ها           درد دل‌های عـمـوهـا و بــرادر زاده‌هـا

قلبم از جا کنده شد قبل از سفر گریه نکن
ای عمو از حال رفتی اینقدر گریه نکن

نه فـقـط مردان ما کشته شدن را دیده‌اند           بچه‌هامان جـنگهای تن به تن را دیده‌اند
پیش خود گفـتند قبلا خشم من را دیده‌اند           عده‌ای که در جمل جنگ حسن را دیده‌اند

می‌گذارم بر سر خود تاج شاهـنـشـاه را
نصفـۀ عـمامه‌ای پوشانده نصف مـاه را

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و تحریفی بودن تغییر داده شد، همانگونه که بسیاری از علما و مراجع در کتب: جلاءالعیون ۵۶۹؛ منتهی الآمال ۴۴۹؛ نفس المهموم ۲۸۳؛ لؤلؤ ومرجان ۲۱۵؛ اربعین الحسینیه ۱۳۸؛ قاموس الرجال ۸/۴۶۶؛ فواید المشاهد ۵۱؛ تحقیق درباره اوّل اربعین ۶۸۴؛ تنقیح المقال ۲/۱۹؛ حماسه حسینی ۳/۲۵۵؛ کبریت احمر ۳۸۴؛ مقتل تحقیقی ۱۸۰؛ مقتل جامع ۱/۱۱۹ و .... نوشته ­اند ازدواج حضرت قاسم با دختر امام حسین  تحریفی است و این قصۀ جعلی برای اولین بار در قرن دهم در کتاب روضة الشهدا بدون هیچ سندی تحریف شده است. ضمناً در استفتاعی که از حضرات آیات عظام سیستانی، خامنه ای و فاضل لنکرانی صورت گرفته است آنها نیز ضمن نادرست خواندن این داستان جعلی و خیالی؛ خواندن آن را جایز ندانسته اند. (جامع المسائل ج۲ ص۶۲۰ و ۶۲۴) جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

نجمه آورده لباس پاک و خوشبـوی مرا           دختر تو شانه کرده ‌ای عمو موی مرا

بیت زیر به دلیل تحریفی بودن تغییر داده شد؛ موضوع نامه امام حسن برای اذن جنگیدن حضرت قاسم در هیچ کتاب معتبری نیامده است و این قصۀ جعلی برای اولین بار در قرن دهم در روضة الشهدا جعل شد و هیچ سندی هم ندارد. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید

مطمئن هستم که این نامه برایت آشناست؟           دست رد دیگر نزن این دست خط مجتبی است

بند زیر به دلیل ایراد های متعدد روایی، تاریخی، محتوایی و سکت شعر در مصرع چهارم کلاً حذف شد.

بـا مـژه‌هـایـم تـمام دشـت را جـارو زدم           من برای تو به هرچه سنگ میشد رو زدم
یابن زهـرا جای تو بر نیـزه‌ها پهلو زدم           نـاگـهـان افـتـادم روی زمـیـن زانـو زدم

راه تو حق است پس باید به راهت جان دهم
اسبها را دور کن شاید که راحت جان دهم

زبانحال حضرت قاسم علیه السلام با سیدالشهدا علیه السلام

شاعر : حسین ایمانی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مثنوی

می‌کـشـی آه و دلِ شـاهِ وفـا مـی‌لـرزد            تو اگر حکم کنی عرشِ خـدا می‌لرزد

اذن میدان بده بر قـاسم خود ای دلدار            این یـتـیمِ حـَرَمَت را به خـدایت بسپار


آب که نیست کمی پُشتِ سَرَم اشک بریز            تو امـیرِ حرمی بیـن حرم اشک بریز

قـاسم ابن حـسن ابن عـلی‌ام… می‌آیـم            لشکرِ کـوفه بدان حـیـدری‌ام… می‌آیم

می‌رسـم تا بـزنـم لشـکرتان را بَر هم            می‌کشم ریز و درشت و یَلِتان را دَرهم

کوچه‌ای ساخـته‌اید و رهِ من می‌بـندید            سنگ انداختـه و دورُ و بَرَم می‌خندید

کـینۀ خیـبر و بغضِ اُحُد و بُخلِ غدیر            همگی جمع شد و خورد زمین بچۀ شیر

عقده‌های جَمَل و کوچۀ تنگ و صفّین            شد بلا تا که بیُفتم به زمین، وای حسین

نَـفَـسَـم تـنـگ شـده شـاهِ کَـرَم زود بـیا            مـثـلِ مـادر شده پهـلـو و پَـرَم زود بیا

دارد از پنجۀ کین مویِ سَرم می‌ریزد            پیـکرم را نَـبَـری بال و پـرم می‌ریزد

بِبَر این پیکرِ بی‌جان و رَمق از میدان            گریه کن ناله بزن آه عمو ندبه بخوان

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل تحریفی بودن تغییر داده شد؛ موضوع نامه امام حسن برای اذن جنگیدن حضرت قاسم در هیچ کتاب معتبری نیامده است و این قصۀ جعلی برای اولین بار در قرن دهم در روضة الشهدا جعل شد و هیچ سندی هم ندارد. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

دستخـطِّ پدرم بر رویِ چشمت بگـذار            این یـتـیمِ حـَرَمَت را به خـدایت بسپار

بیت زیر به دلیل تحریفی بودن داستان جعلی ارزق شامی حذف شد؛ این قصه برای اولین بار در قرن دهم در کتاب روضة الشهدا بدون هیچ سندی جعل شده است.

پسرِ شاهِ کـریـمـم دو جهـان در مُـشتم            شرحِ جاءَالحـقـم و ارزقِ شامی کُشتم

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایت‌های معتبر حذف شد، موضوع زیر سم اسب ماندن بدن حضرت قاسم اشتباه برداشت از روایت تاریخی است؛ زیرا همانگونه که آیت الله شعرانی در ترجمه نفس المهموم، آیت الله‌ اشراقی در اربعین الحسینیه و محققین مقتل جامع تأکید می‌کنند کسانی همچون علاّمه مجلسی که نوشته‌اند بدن حضرت قاسم پایمال سُم اسب شد، درترجمه تاریخ الامم والملوک ( تاریخ طبری ) اشتباه کرده‌اند زیرا ضمیر ذکر شده در تاریخ الامم و الملوک به عَمْرُو بْنِ سَعْدِ اَزْدِي برمی‌گردد نه حضرت قاسم؛ زیرا در ادامۀ همین گزارش نوشته شده است اسبها بدن او را پایمال کردند تا مُرد؛ هنگامی که گردوغبار فرو نشست دیدند امام حسین علیه السلام بالای سر قاسم نشسته و قاسم پاهای خود را به زمین می‌کشد. این جمله نشانگر زنده بودن حضرت قاسم است در صورتیکه متن روایت کسی که بدنش پایمال سُم اسبها شد در همان لحظه مُرده است.

مَرکبی نیست که از رویِ تَنَم رد نشده!            با اباالفضل مگر قاسمت هم قد نشده؟!

باز با زخمِ زبان بر دلِ ما چَنگ زدید            سنگ برداشته و یک کوچۀ تنگ زدید

کوچه‌ای ساخته‌اید و راهِ من می‌بـندید            سنگ انداختـه و دورُ و بَرَم می‌خندید

مدح و شهادت حضرت قاسم علیه السلام

شاعر : عباس احمدی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

شکر خـدا که نـور ولایت به ما رسید            الـطـاف خـانـدان کـرامت به ما رسید

وقتی برای خون خدا نوحه خوان شدیم            بـالاتـرین مـقـام عـبـادت به مـا رسـید


اسـلام را مـحـرم او زنـده کرده است            این نکته هم ز پیر طریقت به ما رسید

روز ازل که مـوسِم تـقـسیم رزق بود            از آن میانه، ذکر مصیبت به ما رسید

اشکی چکید و این دل تیره شفا گرفت            تا قطره‌ای ز زمزم تربت به ما رسید

ذکر لبان ما  صف محشر بوَد: حسین            بعد از هزار سال که نوبت به ما رسید

ما نـوکـران فـاطـمـه‌ایم و عجب مدار            روزی اگر مـقام شـفاعت به ما رسید

مَـسـتـیـم ما ز بادۀ "احلی من العَـسل"            اینگونه شد که شهد شهادت به ما رسید

از نـحــوۀ مــبــارزۀ پـــور مـجـتـبــی            راز وفا و عزّت و غیرت به ما رسید

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایت‌های معتبر حذف شد، موضوع زیر سم اسب ماندن بدن حضرت قاسم اشتباه برداشت از روایت تاریخی است؛ زیرا همانگونه که آیت الله شعرانی در ترجمه نفس المهموم، آیت الله‌ اشراقی در اربعین الحسینیه و محققین مقتل جامع تأکید می‌کنند کسانی همچون علاّمه مجلسی که نوشته‌اند بدن حضرت قاسم پایمال سُم اسب شد، درترجمه تاریخ الامم والملوک ( تاریخ طبری ) اشتباه کرده‌اند زیرا ضمیر ذکر شده در تاریخ الامم و الملوک به عَمْرُو بْنِ سَعْدِ اَزْدِي برمی‌گردد نه حضرت قاسم؛ زیرا در ادامۀ همین گزارش نوشته شده است اسبها بدن او را پایمال کردند تا مُرد؛ هنگامی که گردوغبار فرو نشست دیدند امام حسین علیه السلام بالای سر قاسم نشسته و قاسم پاهای خود را به زمین می‌کشد. این جمله نشانگر زنده بودن حضرت قاسم است در صورتیکه متن روایت کسی که بدنش پایمال سُم اسبها شد در همان لحظه مُرده است. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

از نـالـۀ یـتـیـم حـسـن زیـر سـمّ اسـب            راز وفا و عزّت و غیرت به ما رسید

زبانحال سیدالشهدا علیه السلام در شهادت حضرت قاسم علیه السلام

شاعر : مهدی مقیمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

کـربـلا، نایبِ سـردار جـمـل‌ها شده‌ای            افـتخار علی و حضرت زهـرا شده‌ای

تو که از کودکی‌ات در نظرم شیرینی            دمِ رفتن به نظر می‌رسد احلی شده‌ای


جـلـوی چـشـم حرم چـند قـدم راه برو            چـقـَدَر مـثـل عـلـی‌اکـبـر لـیـلا شده‌ای

به رخِ کوفه کـشـیدی هنـر رزمت را            باعث دلخـوشی و حـیرت سقا شده‌ای

نیزه‌ها بین همه دست به دستت کردند            با یکی خورده زمین با دگری پا شده‌ای

دشمن از شاخه گـل یـاسـمنم را چـیده            بی‌سبب نیست اگر بوی حسن پیچـیده

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایت‌های معتبر حذف شد، موضوع زیر سم اسب ماندن بدن حضرت قاسم اشتباه برداشت از روایت تاریخی است؛ زیرا همانگونه که آیت الله شعرانی در ترجمه نفس المهموم، آیت الله‌ اشراقی در اربعین الحسینیه و محققین مقتل جامع تأکید می‌کنند کسانی همچون علاّمه مجلسی که نوشته‌اند بدن حضرت قاسم پایمال سُم اسب شد، درترجمه تاریخ الامم والملوک ( تاریخ طبری ) اشتباه کرده‌اند زیرا ضمیر ذکر شده در تاریخ الامم و الملوک به عَمْرُو بْنِ سَعْدِ اَزْدِي برمی‌گردد نه حضرت قاسم؛ زیرا در ادامۀ همین گزارش نوشته شده است اسبها بدن او را پایمال کردند تا مُرد؛ هنگامی که گردوغبار فرو نشست دیدند امام حسین علیه السلام بالای سر قاسم نشسته و قاسم پاهای خود را به زمین می‌کشد. این جمله نشانگر زنده بودن حضرت قاسم است در صورتیکه متن روایت کسی که بدنش پایمال سُم اسبها شد در همان لحظه مُرده است. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

نعلِ مرکب به گمان کار خودش را کرده            مثل سقای حرم خوش قد و بالا شده‌ای

سنگـبـاران شـدی و بـاعـث یـادآوریِ            تـیـر بـاران شـدنِ پـیـکـر بـابـا شده‌ای

نیزه‌ها بین همه دست به دستت کردند            با یکی خورده زمین با دگری پا شده‌ای

مدح و شهادت حضرت قاسم علیه السلام

شاعر : زهرا بشری موحد نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فعلن قالب شعر : غزل

اینبار طوفانی به سوی دشت، عازم بود            سهم حسن از کربلا، غوغای قاسم بود

عطر مدینه لا به لای گیسوانش داشت            از بچـه‌های کـوچـه‌های آل‌هـاشـم بود


از روز تـشـیـیع پـدر تا کـربلا بـارید            باران تیر عشق یک ریز و مداوم بود

پیراهنش غارت شد اما این که چیزی نیست            وقتی که انگشت عمو هم از غنائم بود

سر را جـدا کردند اما عـمه می‌پرسید            آیا برای بـردن سـر، نـیـزه لازم بود؟

زینب که روی نیزه هفتاد و دو سر دیده است            در کودکی تشییع مفقود الاثر دیده است

: امتیاز

زبانحال سیدالشهدا با حضرت قاسم علیهم السلام

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

تو که حرفی نزدی حرفِ من اما مانده            به دلـم حـسـرت یک گـفـتـنِ بابا مانده

نجمه افتاده زمین؛خواهرم افتاده زمین            فقط این بین عـمو هست که تنها مانده


کـمرم خورد شـده بعـدِ عـلی و گـفـتم            قـاسـمـم هست اگر روزِ مـبـادا مـانـده

دیـر شـد آمـدنـم قـاتـل تـو طـولش داد            حـال بر گـریـۀ من گـرم‌ِ تمـاشا مـانده

سیـزده مرتـبه بر پیـرهنت نیـزه زدند            همه رفتند از این سینه و زهـرا مانده

می‌کشم بر سرِ دوشم سر و کـتفت اما            نیـمه‌ای از بـدن توست که اینجا مانده

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به جهت انتقال بهتر معنای شعر تغییر داده شد

کـمرم خورد زمین بعـدِ عـلی و گـفـتم            قـاسـمـم هست اگر روزِ مـبـادا مـانـده

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایت‌های معتبر حذف شد، موضوع زیر سم اسب ماندن بدن حضرت قاسم اشتباه برداشت از روایت تاریخی است؛ زیرا همانگونه که آیت الله شعرانی در ترجمه نفس المهموم، آیت الله‌ اشراقی در اربعین الحسینیه و محققین مقتل جامع تأکید می‌کنند کسانی همچون علاّمه مجلسی که نوشته‌اند بدن حضرت قاسم پایمال سُم اسب شد، درترجمه تاریخ الامم والملوک ( تاریخ طبری ) اشتباه کرده‌اند زیرا ضمیر ذکر شده در تاریخ الامم و الملوک به عَمْرُو بْنِ سَعْدِ اَزْدِي برمی‌گردد نه حضرت قاسم؛ زیرا در ادامۀ همین گزارش نوشته شده است اسبها بدن او را پایمال کردند تا مُرد؛ هنگامی که گردوغبار فرو نشست دیدند امام حسین علیه السلام بالای سر قاسم نشسته و قاسم پاهای خود را به زمین می‌کشد. این جمله نشانگر زنده بودن حضرت قاسم است در صورتیکه متن روایت کسی که بدنش پایمال سُم اسبها شد در همان لحظه مُرده است. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

کاش می‌شد که بگویم به عمو می‌خندند            نقشِ یک نعل ولی رویِ لبت جا مانده

دشت پیداست که از این طرفِ سینۀ تو            نعـل‌ها با تو چه کـردند تـنت وا مانده

مدح و شهادت حضرت قاسم علیه السلام

شاعر : محسن ناصحی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : غزل

می‌آمـد و عـمـامـۀ بـابـا به سرش بود           آمـادۀ جـنـگـیـدنِ با صـد نـفـرش بـود

می‌آمد و رخساره برافروخته از عشق           یک خیمه دل غم زده در دور و برش بود


پروانه‌ای از شوق پریده است به میدان           آن چیز که می‌سوخت در او بال و پرش بود

می‌خـواست بگـوید به ابی انت و اُمّی           لب بست در آنجا که عمویش پدرش بود

این شیر، عـلی اکبر او نه ولی انگـار           بایـد بـنـویـسیـم که قـاسم پـسـرش بود

سنجیدن شیرینی قـاسم به عسل نیست           اصلا عسل از ساخته‌های شکرش بود

گـیـرم زره انـدازۀ او نیـست، نـبـاشـد           حرزی که عمو داده به شال کمرش بود

بغض جمل از حـد تصور زده بیرون           یک دشت پُر از تیغ به دنبال سرش بود

در روضۀ بابای غریبش جگری سوخت           چیزی که از او ریخت به میدان جگرش بود

در خـیـمـه نـشـستـند پریـشان که بیاید           چیزی که از او زودتر آمد خبرش بود

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایت‌های معتبر حذف شد، موضوع زیر سم اسب ماندن بدن حضرت قاسم اشتباه برداشت از روایت تاریخی است؛ زیرا همانگونه که آیت الله شعرانی در ترجمه نفس المهموم، آیت الله‌ اشراقی در اربعین الحسینیه و محققین مقتل جامع تأکید می‌کنند کسانی همچون علاّمه مجلسی که نوشته‌اند بدن حضرت قاسم پایمال سُم اسب شد، درترجمه تاریخ الامم والملوک ( تاریخ طبری ) اشتباه کرده‌اند زیرا ضمیر ذکر شده در تاریخ الامم و الملوک به عَمْرُو بْنِ سَعْدِ اَزْدِي برمی‌گردد نه حضرت قاسم؛ زیرا در ادامۀ همین گزارش نوشته شده است اسبها بدن او را پایمال کردند تا مُرد؛ هنگامی که گردوغبار فرو نشست دیدند امام حسین علیه السلام بالای سر قاسم نشسته و قاسم پاهای خود را به زمین می‌کشد. این جمله نشانگر زنده بودن حضرت قاسم است در صورتیکه متن روایت کسی که بدنش پایمال سُم اسبها شد در همان لحظه مُرده است. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

در زیر سم اسب چه می‌ماند از این جسم           چیزی که به جا ماند ز قاسم اثرش بود

مدح و شهادت حضرت قاسم علیه السلام

شاعر : مهدی مقیمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن قالب شعر : غزل

ای نـوۀ حضرتِ، حـیـدر مرهب فکن            نـور دل فـاطـمه، حضرت ابن الحسن

خون رگت حـیدری، مثل علی اکبری            کرده تو را مجـتـبی، نـذر شه بی کـفـن


ای نبوی در جمال، ای علوی در قتال            باز بگـو یا عـلـی، ریـشۀ دشمن بکـن

راهی میدان شدی، تا که رجز خوان شدی            ذکـر عـلی یا عـلی، بود تو را در دهن

ضربه زدی بی بدیل، دشمنتان شد ذلیل            لشگـر کوفه گرفت، پاسخ دندان شکن

بوده وجـودت عجـیـن، با یل اُم البنـین            کـرده تو را آشـنـا، با هـنـر تـن به تن

رزم تو چون رعد بود، این عمر سعد بود            کز هنر رزم تو گشت، خموش از سخن

حضرت قاسم سلام ،سوی تو دائم سلام            نـام تو شد تا ابـد، ذکـر لب سیـنـه زن

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت قاسم علیه السلام

شاعر : علیرضا خاکساری نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : ترکیب بند

کسی که آمده در خانه‌اش پشیمان نیست            کریم چون حسن مجتبی به قرآن نیست

به غیر سفرۀ او پای سفـره‌ای منـشین            که هر طعام لذیذی به نفع مهمان نیست


کریـم منّـت مسکـین خویش را بکـشد            هر آنکه لطف کند حتماً از کریمان نیست

در آن میانه که پـای حسن وسط باشد            برای حاتم طایی مجال جـولان نیست

همین که راه دهد نزد خود مرا کافی ست            همیشه سائل این در که حاجتش نان نیست

حساب امشب مان با کریم آل الله ست            ضرر کند بخدا هرکسی که گریان نیست

برای روضه سرم درد می‌کـند امشب            چرا که درد مرا غیر گریه درمان نیست

کریم زاده کریم ست، روح "کَرَّمنا"ست

کریم میشود آنکس که مادرش زهراست

به روی خوش به نگاه لطیف شهرت داشت            پسر چقدر به بابای خود شباهت داشت

نـدیـده بـود مـدیـنـه شـبـیـه او پـسـری            علاوه بر جگر مجتبی، سخاوت داشت

حسن سرشت حسن صورت و حسن سیرت            چـقدر ماه شب چهـارده لـیاقـت داشت

به ارث برد ز بابا که صبر پیـشه کند            به دوست نه به بیگانه هم محبت داشت

جـزامـیـان مـدیـنـه دعـاش می‌کـردنـد            به همنـشیـنی با هرکـدام عادت داشت

رسـیـد کـرب و بـلا و نشان عـالـم داد            حسین با حسنـش دائماً شراکت داشت

ز بسکه از لبش احلی من العسل ها ریخت            همیشه شهد کلام ترش حلاوت داشت

عمو عـمامۀ خود را بر او کـفن کرده            مگر عزیز یتیمش چقدر حرمت داشت!

نه جوشن و نه زره نه حمایل و نه سپر            برای کرب و بلا شوق بی‌نهایت داشت

به پیش ناقه سواران چو یل به میدان رفت

شبیه حضرت شیر جمل به میدان رفت

همینکه با غضب از دوش خود عبا انداخت            تـمـام لـشکـر کـفـار را ز پـا انـداخت

گهی به میمنه بود و گهی به میسره بود            چـقـدر ولـوله در این بـرو بیا انداخت

زمین ز هر قـدم طفـل مجـتبی لـرزید            چه رعشه‌ای به اراضی کربلا انداخت

به سبک و شیوۀ جنگ عمو ابوالفضلش            چـقدر سر وسـط دشت نیـنوا انـداخت

علی علی به لبـش بود و یک تنه تنها            چهار تک یـل سـردار شام را انداخت

ولی پس از لحظاتی دگر ورق برگشت            نگاهی از حسد آن قوم بی‌حیا انداخت

به یک اشاره رسیدند و دوره‌اش کردند            یکی به سوی تنش نیزه بی‌هوا انداخت

نفـس میان دو پهلـوی او به تـنگ آمد            به چشم تر نظری سوی خیمه‌ها انداخت

گرفت تا که ز خون جگر وضو سر داد

و با دهـان شکسته عـمو عمو سر داد

میـان دشت گـل نجـمـه بود پـرپـر شد            ز بـوی یـاس تنـش کـربلا معـطـر شد

عـبــا نـبـود بـه داد دل عــمــو بـرسـد            دوباره چشم حسین از مصیبتی تر شد

نبود صحـبتی از جسم پـاره پاره ولی            گمان کنم ز درون یک علی اکـبر شد

کـبـود شد هـمۀ پـیکـرش سپـس سبب            گریز دیگر من سوی روضۀ«در» شد

چه سیـنه‌ها نشکـستـند در طـی تاریخ            چه ظلم‌ها که به این خاندان مکرر شد

به نیـزه رفت سرش در کـنار عـبدالله            دو سایۀ سر از آخر نصیب مـادر شد

چه بر سر حـسن بن الحسن مگـر آمد

صــدای نـالـۀ زهــرا بــلـنــد تـر آمــد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل تحریفی بودن داستان جعلی ارزق شامی حذف شد؛ این قصه برای اولین بار در قرن دهم در کتاب روضة الشهدا بدون هیچ سندی جعل شده است.

شکار بعدی آن شیـربیـشه، ازرق بود            سر و تن و سپرش را جدا جدا انداخت

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایت‌های معتبر حذف شد، موضوع زیر سم اسب ماندن بدن حضرت قاسم اشتباه برداشت از روایت تاریخی است؛ زیرا همانگونه که آیت الله شعرانی در ترجمه نفس المهموم، آیت الله‌ اشراقی در اربعین الحسینیه و محققین مقتل جامع تأکید می‌کنند کسانی همچون علاّمه مجلسی که نوشته‌اند بدن حضرت قاسم پایمال سُم اسب شد، درترجمه تاریخ الامم والملوک ( تاریخ طبری ) اشتباه کرده‌اند زیرا ضمیر ذکر شده در تاریخ الامم و الملوک به عَمْرُو بْنِ سَعْدِ اَزْدِي برمی‌گردد نه حضرت قاسم؛ زیرا در ادامۀ همین گزارش نوشته شده است اسبها بدن او را پایمال کردند تا مُرد؛ هنگامی که گردوغبار فرو نشست دیدند امام حسین علیه السلام بالای سر قاسم نشسته و قاسم پاهای خود را به زمین می‌کشد. این جمله نشانگر زنده بودن حضرت قاسم است در صورتیکه متن روایت کسی که بدنش پایمال سُم اسبها شد در همان لحظه مُرده است. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.ضمناً بدن انسان لاستیک نیست که بر فرض محال زیر سم اسب ماندن کشیده و بزرگ شود، اینگونه تخیلات جدای از اینکه عقلانی نیست در شأن اهل بیت هم نیست و جداً باید از آن پرهیز نمود.

چه شد در آن وسط معـرکه نفهـمیـدند            که سم اسب ردی بر دهان چرا انداخت

کسی که پاش به بند رکـاب هم نرسید            بمیـرم...آه...قـدش با عـمـو برابر شد

زبانحال سیدالشهدا با حضرت قاسم علیهم السلام

شاعر : رضا قاسمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : ترکیب بند

حسن جوان شده یا اینکه مرتضی آمد؟            و یا که ماه، به صحـرای نـیـنـوا آمد؟

تو قاسم بن حسن یا که نه؛ یَلِ جَـمَلی؟            که از وقـار قَـدَت بوی مـجـتـبـی آمـد


زره نـیـاز نـداری، تـو وارث حـسـنـی            که هـیـبت تو به چـشـمـانـم آشـنـا آمـد

«وان یکـاد بخوانید و بر فـراز کنید»            که پهـلـوان حـسن ... شیر کـربـلا آمد

نگو که یک نفر آمد به رزمگاه حسین            بـرای یــاری مـن لـشـکـر خــدا آمــد

مریض هجر حسن بوده‌ام خدا را شکر            تـو آمـدی و بـه هـمـراه تـو شـفـا آمـد

به قـامت تو بگـویـم هـزارها تکـبـیـر

کمی درنگ بکن تا ببـیـنمت دلِ سیـر

رجز بخوان که رجزهایت افتخار من است            بگو که "اِبن حسن" بودنم شعار من است

برادرم حسن انگـار، در کـنارم هست            و با غرور، بگوید که یادگار من است!

از آن طرف پـدرم آمـده به بـدرقـه‌ات            و داد می‌زند این تیغ ذوالفقار من است

صدای مـادرم آمد... ادب کـنـید، هـمه            به ناله گفت که این مرد، از تبار من است

تـمام اهـل حـرم آمـدنـد، پـشت سـرت            صدای عمه‌ات آمد که این قرار من است

ولی نگاه تو می‌گـفت، می‌روم مـیدان            که جام سرخ شهادت در انتظار من است

تو رفتی و همۀ دلخـوشی ما هم رفت

تـمام دار و نـدارم به رزمگـاهم رفت

کمی گذشت و شنیدم صدای حنجر تو            و مثـل "بـاز" رسیـدم کـنار پـیکـر تو

میان دشت، صدای شکستـنت پیـچـیـد            میـان خـیـمـۀ زنهـا شکـست مـادر تو

تـمام لشکر دشمن به کشتنت مشغـول            میـان دست کـسی بود، کـاکُـل سـر تو

تو دانه دانه شدی و به دشت، پخش شدی            و خاک، ساخته تسبیحی از سراسر تو

همینکه حُرمتِ محرابِ ابروی تو شکست            نشست یک نفر اینجا به روی منبر تو

تو دست و پا زدی و دست و پام لرزیدند            عـموی پـیر، زمیـن گـیر شد برابر تو

کـنار پهلـوی تو کـوچۀ غـمـم پیداست

چقدر روضۀ تو مثل مادرم زهراست

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به جهت انتقال بهتر معنای شعر و حفظ بیشتر شأن اهل بیت تغییر داده شد

زره نـیـاز نـداری، تـو بـچـۀ حـسـنـی            که هـیـبت تو به چـشـمـانـم آشـنـا آمـد

زبانحال سیدالشهدا با حضرت قاسم علیهم السلام

شاعر : محمدحسن بیات لو نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

تو که اینگونه روی خاک ز هم واشده‌ای            وای بر من که دچار غم عظما شده‌ای

دیشب از طعم خوش مرگ و عسل میگفتی            ظهرامروز در این معرکه معنا شده‌ای


بی‌زره رفتی و از هرطرفی سنگ زدند            که چنین سرخ ترین لالۀ صحرا شده‌ای

هرکسی از تن صد پارۀ تو سهمی برد            در کـریـمی خـودت وارث بابا شده‌ای

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر به دلیل مستند نبودن حذف شد، زیرا همانگونه که آیت الله شعرانی در ترجمه نفس المهموم، آیت الله‌اشراقی در اربعین الحسینیه و محققین مقتل جامع  تأکید کرده اند موضوع زیر سم اسب ماندن بدن حضرت قاسم اشتباه برداشت از روایت تاریخی است؛ ضمن اینکه خرد شدن و نشدن سینه ربطی به نوۀ حضرت زهرا بودن ندارد و استعارۀ غلطی است. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کنید و یا در همین جا کلیک کنید. ضمناً بدن انسان لاستیک نیست که بر فرض محال زیر سم اسب ماندن کشیده و بزرگ شود، اینگونه تخیلات جدای از اینکه عقلانی نیست در شأن اهل بیت هم نیست و جداً باید از آن پرهیز نمود.

سمّ مرکب همه جای بدنت را له کرد           بی‌سبب نیست اگر درهم شن‌ها شده‌ای

استخـوان قـفـس سیـنۀ تو خـرد شده            تازه حالا نوۀ حضرت زهرا شده‌ای

بردنت تا دم خیمه چقدر سخت شده            باورم نیست چرا هم قـدّ سقـا شده‌ای

زبانحال سیدالشهدا با حضرت قاسم علیهم السلام

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

ماه در خـون شناورم، قـاسم            سیـزده سـالـه یـاورم، قـاسـم

من تو را بوده‌ام به جای پدر            تـو بـه جـای بـرادرم، قـاسـم


زخـم‌های تن تو کـشـت مـرا            تـازه شد داغ اکـبـرم، قـاسـم

سخت بود آنکه در وداع حرم            تشنه لب رفتی از برم، قاسم

سخت تر اینکه با لـب تـشنه            جـان سـپـردی برابرم، قاسم

گر سـراغ تو را ز من گیرد            چه بگویم به خواهـرم، قاسم

تن پـاک تـو را خـودم تـنـهـا            به سوی خـیمه می‌برم، قاسم

تن به خاک و سر تو همسفر است            در ره شـام بـا سـرم، قــاسـم

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت قاسم علیه السلام

شاعر : سید پوریا هاشمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

گر مهـیـا می‌شوند امروز حـیدر زاده‌ها           دم به دم جان میدهند از ترس خیبر زاده‌ها
ابـتـران مـاتـنـد از رزم پـیـمـبـر زاده‌ها           عـالمی دارند عـمـوها با بـرادر زاده‌هـا


شیـر غـران بنی‌هـاشم به میـدان می‌زند
یا امـام مجـتـبی! قـاسم به میـدان می‌زند

وقت رزمش لـرزشی در آسمان انداخته           هـیـبت او لشگـری را از زبـان انداخـته
هفت ضربه هفت سر از کوفیان انداخته           روی تن‌ها یک به یک خط و نشان انداخته

میـمنه تا میسره آمد حسن تکـبـیر گـفت
نعره ان تنکرونی زد! حسن تکبیر گفت

لا فـتی الا عـلی! آمد مثـل را زنـده کرد           حال و احوال حسن بین جمل را زنده کرد
آنقدر شمشیر زد خیر العمل را زنده کرد           پیش چشمان همه روح اجل را زنده کرد

هرکسی آمد به جنگش بی‌مدارا زد زمین
قاسطین و ناکثین و مارقین را زد زمین

دوره‌اش کـردنـد دوران بــلا آغــاز شـد           دیگر از هر سمت کار سـنگها آغاز شد
انتـقام از قـاسـم بن الـمجـتـبی آغـاز شد           مـادرش در خـیـمـه‌ها افـتاد تا آغـاز شد

بی‌زره بودن بلایی بر سرش آورده است
یک نفر با نیزه از مرکب بلندش کرده است

زیر پا افتاده حفظ احترامش مشکل است           با لب پاره شده عرض سلامش مشکل است

گر عسل مخلوط با خون شد قوامش مشکل است           پیکر پاشیده بردن تا خیامش مشکل است

پیکـر او را عـموی بی‌عـصایش میـبـرد
سینه بر سینه به سمت خیمه‌هایش میبرد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایت‌های معتبر حذف شد، موضوع زیر سم اسب ماندن بدن حضرت قاسم اشتباه برداشت از روایت تاریخی است؛ زیرا همانگونه که آیت الله شعرانی در ترجمه نفس المهموم، آیت الله‌ اشراقی در اربعین الحسینیه و محققین مقتل جامع تأکید می‌کنند کسانی همچون علاّمه مجلسی که نوشته‌اند بدن حضرت قاسم پایمال سُم اسب شد، درترجمه تاریخ الامم والملوک ( تاریخ طبری ) اشتباه کرده‌اند زیرا ضمیر ذکر شده در تاریخ الامم و الملوک به عَمْرُو بْنِ سَعْدِ اَزْدِي برمی‌گردد نه حضرت قاسم؛ زیرا در ادامۀ همین گزارش نوشته شده است اسبها بدن او را پایمال کردند تا مُرد؛ هنگامی که گردوغبار فرو نشست دیدند امام حسین علیه السلام بالای سر قاسم نشسته و قاسم پاهای خود را به زمین می‌کشد. این جمله نشانگر زنده بودن حضرت قاسم است در صورتیکه متن روایت کسی که بدنش پایمال سُم اسبها شد در همان لحظه مُرده است. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

بر زمین افتاده هر اسبی زرویش رد شده           استخـوان‌هایش اسیر عـده‌ای مـرتد شده
آه بـا پهـلوی قـاسـم یک قـبـیـلـه بـد شده           قـد کشیده قـد کشیـده قـد کشیـده مـد شده

سینه‌اش مثل ضریح است و دخیلش نیزه‌هاست
هرکجای پیکرش را که ببینی چای پاست

مدح و شهادت حضرت قاسم علیه السلام

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : متفاعلن متفاعلن متفاعلن متفاعلن قالب شعر : مسمط

ثمر ریاضِ دلی علی، دُر فاطمه، گهرِ حسن            به رسول، قطعه‌ای از جگر، به حسین پاره‌ای از بدن
به دو لب عقیق یمن یمن، به دوطره مشک ختن ختن            رخ او چراغ بهشت دل قد او قیامت کربلا


شهدا به وادی سرخ لا، شده خم به عرض ارادتش            سر و دست و تن سپر بلا، یمِ خون، بهشت شهادتش
مه و سال و هفته و روز وشب، همه لحظه‌های ولادتش            زده خیمه در یم سرخ خون، شده مردِ سنگرِ ابتلا
گل سرخ باغ محمّدی، شکـفد ز باغ جمال او            صلوات خالق ذوالمنن، به خصال او به کمال او
به براق وهم بگو مپر نرسی به اوج کمال او            که گرفته جلوه جلال او ز جلال حضرت کبریا
ثمرِ حسن! که هماره دل به حسینِ فاطمه بسته‌ای            تو همای قلۀ خونی و به دل شکسته نشسته‌ای
به شتاب می‌روی از حرم تو که بند کفش نبسته‌ای            زرهت به تن شده پیرهن، بدنت شده سپر بلا
تو طواف دور عمو کنی، ملکوت گرم طواف تو            نگه حسین به قامت تو نگه حسن به مصاف تو
دل عمه و جگر عمو شده شمع بزم مصاف تو            که شودخضاب به مقتلت،ز حنای خون سر ودست وپا
به عمو وعمه نظاره کن، شده در قفای تو نوحه‌گر            دوطرف فرات و دوسو سپه،دولب توخشک‌ ودو دیده تر
نه به تن زره نه به کف سپر نه به سر کلاه نه كفن به‌ بر            زره تو زخم تنت شود ز هجوم نیزه و تیرها
تو شهید عرصۀ کربلا، تو حسین را علی‌اکبری            عمویت به جای پدر به تو،تو براو به جای برادری
چه شود به پیکر نازکت؟ که میان این همه لشکری            عـلی اکبـرِ دگرِ عمو ز چه رو شدی ز عمو جدا؟
تو روی به جانب مقتل و، دل یک حرم به قفای تو            سپهند منتظرت ولی، حرم است بزمِ عزای تو
نگهی به«میثم»خسته دل که بوَد قصیده سرای تو            به امید آنکه شفیع او، شوی از کرم به صف جزا

: امتیاز

سبک های سقائی شهادت حضرت قاسم علیه السلام

شاعر : مسکین، مجرد ، رنگچان، زارعی نوع شعر : ذکر سقائی وزن شعر : قالب شعر : غیرکلاسیک (سرود،زمزمه،نوحه)

پخش سبک ۳                              (به سبک: دل تو را من اگر شکستم)

بـهـار عـمـر تو گـشـتـه خـزان            بـه خون نشستی در این بیابان

به خاک میدان؛ چو دُر غلطان            ز نــاکــســان قــاسـم جــوانــم


************* بند دوّم *************

عـروس مـرگـت، به ناگهـانی            گرفت و در بر، به نـوجـوانی

نـشـد نـصیـبِ، تـو کـامـرانـی            در ایـن جـهـان قــاسـم جـوانـم

**شعر از: محمد مسکین**

*****************************************

پخش سبک ۵         

قـاسـم ای، گـلِ زهـرا، سلـیـلِ یـاسـین (۲)

چه کـنم دیگـر؟ به بـَرَم آخـر، تو شدی پرپر، زِ جفایِ گلچین (۲)

*********** بند دوّم ***********

بعد از تو، شدم تنها، به حالِ غـمگـین (۲)

ای مـهِ اَنـوَر، نوگـلِ اَحـمر، تو شدی پرپر، زِ جـفایِ گـلچین (۲)

**شعر از: محمد رنگچیان**

*****************************************

پخش سبک۶                                   (به سبک: حر عبدم، جانثار تو)

قاســمـم ای، مـاه انــورم (۲)              خـفـتـه‌ای چـرا، در بـرابـرم؟

در زمـیـنِ کـربــلا ** قـسـمـتت شده عــزا ** قـاسمِ من، قـاسمِ من(۲)

************* بند دوّم *************

نـوگـلِ از، کـیـنه پـرپـرم (۲)              اربـاً اربــا، هـمـچـو اکــبـرم

ای نـگارِ مه لـقـا ** یـادگــار مجــتـــبـی ** قـاسـمِ من، قـاسـمِ من (۲)

**شعر از: مجرد همدانی**

*****************************************

پخش سبک ۷                                  (به سبک: با وفا عـلمدار لـشکرم)

قـاســم ای گـل بـاغ مـجـتــبـی            نـو گـلی ز گـلـزار مـرتـضـی

دگر قـاسـمـم گـشته ام غـریب            که از دل مرا می رود شکـیب

************* بند دوّم *************

ای جــوان نــاکـام مـــه لــقـــا            می کـنـد عـمـو بـهـر تـو دعـا

تـــوئـــی یـــادگـــار بـــرادرم            شدی غـرق خـون در بـرابـرم

**شعر از: محمد رنگچیان**

*****************************************

پخش سبک۱۱                                (به سبک: ای ابالـفـضل، ای برادر)

از غـم تو، گـشته مـاتم (۲)            خـیـمه‌گـاهـت، حـجـلـۀ غــم

تـازه جـوان، قـاسـم گـل پـیـرهـنـی تـو            روشنی چـشم حسین و حـسنی تو (۲)

*********** بند دوّم ***********

غرق در خون، کربلایی (۲)            نــور چــشــم مــجـتـبــایــی

خـفـته به خـون، تشنه لب بی‌کـفـنی تو            روشنی چـشم حسین و حـسنی تو (۲)

**شعر از: مجرد همدانی**

*****************************************

پخش سبک ۱۳                                      (به سبک: ای غـنچۀ احمـر، آخـر)

« زد قــاســـمـم فـریـاد، ای داد            در خاک و خون غلطان، ای جان» (۲)

ای نــوگـلِ بــاغ مـجـتـبـی، یــاس کــربـلا

در یاری از قرآن، جان کرده‌ای قربان (۲)

*********** بند دوّم ***********

«این قــامـتِ شــمــشـاد، افــتـاد            در عـرصۀ میدان، اینسان» (۲)

گـشـتـم بـه داغِ تـو مـبـتـلا، بـا غــم و نــوا

از مـاتـم هـجـران، شـد مـادرت نـالان (۲)

**شعر از: محمد رنگچیان**

*****************************************

پخش سبک ۱۸                               حضرت  قاسم                       

قـاسـمـم (۲)

مـن یــادگــار مــجــتــبـایـم            دلاورِ کـرب و بــلایـم (۲)

آه، بـیا عـمو بـرس به دادم            بـبین که از فَرَس فُـتادم (۲)

جانِ عـمو «عـمو حسین عـمو حسین جان(۲)»

********** بند دوّم *********

یـتـیــمـم (۲)

لالــۀ دشــت نـــیـــنـــوایــم            پژمرده از جور و جفایم (۲)

آه، اگـر که من بـابـا نـدارم            بر دامنِ تو جان سپارم (۲)

جانِ عـمو «عـمو حسین عـمو حسین جان(۲)»

**شعر از: محمد رنگچیان**

*****************************************

پخش سبک ۲۰                                     (به سبک: ای شـِبـهِ رویِ طاها)

ای قــــاســــم دلاور (۲)            ای نـــو گـــل بـــــــرادر

پـژمرده­ ای تو دیگـر(۲)            از جــور قـــوم کــافـــر

قــــاســم گـــل پـــرپـــر            قــــاســـم مـــــه انـــــور

********** بند دوّم *********

در گـلـشـن پـیـمـبـر (۲)            در لالــه زار حـــیــــدر

شـد تــوتــیــا تـن تـو(۲)            داغـــت بــــه دل زد آذر

قــــاســم گـــل پـــرپـــر            قــــاســـم مـــــه انـــــور

**شعر از: محمد رنگچیان**

*****************************************

پخش سبک ۲۳                                            ( به سبک: دو جانـباز نازنـین)

به دشـتِ کـرب و بـلا، ای خـدا،  نـورِ دلِ مـجـتــبـی (۲)

مگـر که باشد روا، از جـفـا، زنـد به خون دست و پا (۲)

********** بند دوّم *********

از داغ قــاســم بـه پـا، شـد عــزا، از کـیــنـۀ اشــقــیـا (۲)

در راهِ دیــن شـد فــدا، از وفـا، بـه عــرصـۀ نـیــنـوا (۲)

**شعر از: مجرد همدانی**

*****************************************

پخش سبک ۲۹                                   ( به سبک: دو عزیزنازنـین)

قـاسـم آن گــل ولا(۲)            از جــفـــای اشــقــیــا

پـاره‌پـاره تـن چو شد            زد صدا عـمـو بیا (۲)

«چون کند بر او نظر           خیزد از دلش شرر»(۲)

********** بند دوّم *********

شـد فـدا بـه کـربلا(۲)            یـــادگـار مــجــتــبــی

از غـمـش نگر حسین            قد کمان شد از جفا(۲)

«چون کند بر او نظر           خیزد از دلش شرر»(۲)

**شعر از: ناصر زارعی**

*****************************************

پخش سبک ۳۷                                 ( به سبک: بـه کربـلا شـد امشب)

پـور حـسن در میـدان

زِ جورِ گردون، به حالِ محزون، به کامِ عطشان، عمو حسین جان

قــاسـم فـروغِ ایــمـان

فتاده در خون، به دشت و هامون، به خاکِ میدان، عمو حسین جان

********** بند دوّم *********

شدی به خونت غلطان

امـیـد مـادر، بـدون یـاور، به قـلـبِ سـوزان، تـو داده­ ای جان

تــوئـی فـــدای قــرآن

بـه دیــدۀ تـر، دلِ پُـر آذر، چـو مــاهِ تـابـان، تـو داده­ ای جان

**شعر از: مجرد همدانی**

*****************************************

پخش سبک ۴۰                                    (به سبک: روم دگـر ز کوی تو)

بگـو صبا به مـجـتـبی             بـیـا دمـی بـه کـربــلا

به لاله زار مصطـفی             به قـاسـمت نـظـر نـما

ببـین چـسـان فـدا شده             سر از تنـش جـدا شده

********** بند دوّم *********

صدا زد ای عـمـو بـیا             که محـشری شـده بـپا

ببین که قـاسم از جـفـا             تـنـش شده چو تـوتـیـا

ز داغ او به خـیـمه‌هـا             هـمه گـرفـتـه‌انـد عـزا

**شعر از: ناصر زارعی**

*****************************************

پخش سبک ۴۱                      ( به سبک: جسم شه دین روی خاک گرم میدان)

دیگر شده بر قاسمت نوبت عموجان            آمادۀ جانـبازی‌ام رخصت عموجان

تا هـمـچـو یـاران            در راه قـــــــرآن

با خصم دون جنگم چو با قوّت عموجان            گردم فـدائیّ تو با غـیرت عـموجان

********** بند دوّم **********

قاسم رود میدان اگرچه نوجوان بود            الموت احلی من عـسل ذکر زبان بود

چون شیر مـردان            در رزم مــیــدان

آئـینه‌دار مجـتـبی در این جهان بود            نجمه درون خیمه‌ها مرثیه‌خوان بود

********** بند سوّم **********

در آخرین لحظه عمو کردم صدایت            دیگر بـیا بـر نعـش پـور مجـتـبایت

آه ای عـمـو جـان            بـنـمـا تو غـفـران

ای کاش صد جـان داشتم آقا برایت            دلخوش از آنم ای عمو گشتم فدایت

********** بند چهار **********

ای قـاسـمم شرمـنده‌ام یـاری نـدارم            با این تن صد پاره رفـتی از کـنارم

با چـشـم گــریـان            افـتـان و خـیـزان

تنها در آغـوشت کـشم ای گلعـذارم            جـسمت کـنار جسم اکـبر می‌گـذارم

**شعر از: ناصر زارعی**

*****************************************

پخش سبک ۴۴                               ( به سبک: حسین جان حُرِّ نالانم)

نـهـالِ بـاغِ پـیـغـمـبـر (۲)            گــرفـــتــه اذن از مـــادر

کـفـن پـوشیـده در پـیـکـر            عـزیـزِ مجـتـبی قـاسم (۲)

********** بند دوّم *********

نماید با سر و جانش (۲)            حـمایت از عـمـو جـانـش

حسین جانست و جانانـش            عـزیـزِ مجـتـبی قـاسم (۲)

**شعر از: محمد مسکین**

*****************************************

پخش سبک ۴۹         

رخصتی از راهِ وفا ای عمو جان فدایت (۲)            تا که شوم غرقه به خون در صفِ کربلایت

با تن صد چاک ز میدان نمایم صدایت            ای گلِ بشکفتۀ سرسبزِ باغِ ولایت (۲)

********** بند دوّم *********

قاسمِ گلگون کفن ای شمعِ بزمِ هدایت (۲)            پاره بدن در یم خون، از چه گشته سرایت

سوزم از اینکه نبود جرعه آبی برایت            ای گلِ بشکفتۀ سرسبزِ باغِ ولایت (۲)

**شعر از: محمد مسکین**

: امتیاز
نقد و بررسی

توضیح مهم: بر اساس روال معمول سایت به دلایل: ۱ــ تطابق بیشتر اشعار با روایات معتبر ۲ ــ رعایت بیشتر اصول و فنون شعر همچون رعایت قافیه و ... ۳ ــ رفع ایرادات یا ابهامات معنایی و محتوایی؛ در اشعار بالا نیز تغییراتی داده شده و اصلاحاتی صورت گرفته است اما با توجه به توافق با شعرای محترم و دست اندرکاران اشعار سقائی؛ در این مورد خاص « اشعار سقائی» از  ذکر ریز تغییرات و اصلاحات صورت گرفته خوداری شد.« لازم به ذکر است که سبک سقائی مربوط به هیأت های عزاداری همدان است که در سال ۱۳۹۰ به عنوان اثر معنوی استان همدان ثبت ملی شد»